دختری از جنس قلم

دختری از جنس قلم

با ارزش ترین دارائیم مدادی ست که با آن رؤیاهایم را می سازم
دختری از جنس قلم

دختری از جنس قلم

با ارزش ترین دارائیم مدادی ست که با آن رؤیاهایم را می سازم

دلم میخواهد بنویسم


بنویسم از کلماتی که در ذهنم میچرخد و به درو دیوار مغزم میکوبد

جمجمه چقدر محکم است که با این ضربات از درون ترک بر ندارد .

اه ... 

گاهی احساس میکنم چیزی از ذهنم  میخواهد به بیروون بپرد 

گاهی اینقدر درد دارد که اشک چشمانم را خیس میکند و روی گونهایم سرازیر میشود.

چرا باید چنین باشد

 کاغذی با قلمی بر میدارم ولی سکوووت حکم فرماست و کاغذ سفید ، سفید میماند . کلمات پا به فرار گذاشته و درد محو میشود. 

سه نقطه میگذارم شاید کلمات برگردند . درد شدیدی در سر میچرخد که سرم را مییگیرم و قلم میافتد ...


نظرات 2 + ارسال نظر
nj دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:41 ب.ظ http://njs.blogsky.com

این مرحله‌ی نوشتن از همه سخت‌تره
تا میخوایی بنویسی دیگه هیچی نیس
حتی حروف الفبا هم محو میشن

رضا کیانی یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:20 ب.ظ http://wars-and-history.com

ای بابا پس چرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد