دختری از جنس قلم

دختری از جنس قلم

با ارزش ترین دارائیم مدادی ست که با آن رؤیاهایم را می سازم
دختری از جنس قلم

دختری از جنس قلم

با ارزش ترین دارائیم مدادی ست که با آن رؤیاهایم را می سازم

دلم میخواهد بنویسم


بنویسم از کلماتی که در ذهنم میچرخد و به درو دیوار مغزم میکوبد

جمجمه چقدر محکم است که با این ضربات از درون ترک بر ندارد .

اه ... 

گاهی احساس میکنم چیزی از ذهنم  میخواهد به بیروون بپرد 

گاهی اینقدر درد دارد که اشک چشمانم را خیس میکند و روی گونهایم سرازیر میشود.

چرا باید چنین باشد

 کاغذی با قلمی بر میدارم ولی سکوووت حکم فرماست و کاغذ سفید ، سفید میماند . کلمات پا به فرار گذاشته و درد محو میشود. 

سه نقطه میگذارم شاید کلمات برگردند . درد شدیدی در سر میچرخد که سرم را مییگیرم و قلم میافتد ...